نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
 

مقدمه

امروزه همه دولت ها برای حفظ ثبات و تحقق اهداف خود، شهروندان را در رأس امور می بینند. توانمندسازی شهروندان بی گمان یكی از مهم ترین وظایف دولت ها محسوب می شود. در كشورهای مختلف جهان بخش عظیمی از تحقیقات و منابع مصروف این حقیقت می شود كه شهروند مطلوب برای جامعه باید دارای چه خصوصیاتی باشد و چگونه می توان این صفات و ویژگی ها را در اقشار مختلف جامعه توسعه داد. امروزه در مباحث توسعه در سطح بین المللی بر حضور شهروند در فرآیند تدوین سیاست ها و اجرای آن ها تأكید می شود. مسلماً شهروندانی می توانند مشاركت داشته باشند كه ظرفیت، قابلیت وتوانمندی لازم را دارا باشند. همچنین نقش تعیین کننده نیروی انسانی در توسعه یافتگی کشورها بر کسی پوشیده نیست، از میان عوامل تولید برای رشد و توسعه یعنی منابع طبیعی و ثروت خدادادی، نیروی انسانی، سرمایه، مدیریت و تکنولوژی، این نیروی انسانی است که سهم اصلی را بر عهده دارد. تحولات چشمگیر در دو دهه اخیر در جهان باعث گردیده که کاهش نابرابری های جنسیتی جزء جدایی ناپذیر فرایند توسعه گردد و یکی از مهمترین این تحولات، ضرورت و اهمیت حضور زنان در جامعه می باشد. پس در عصر حاضر، تغییرات شگرفی در نظریات توسعه پدید آمده است، یکی از این تغییرات، توجه به مقوله عاملت انسانی است، چیزی که به نوعی باعث پدیدایی و تقویت نظریه هایی چون توانمندسازی در عرصه های مختلف به خصوص در حوزه زنان گردیده است. بر این اساس، توانمندسازی زنان، در برگیرنده افزایش مشارکت، خود آگاهی، قابلیت اعتماد و گسترش آزادی انتخاب زنان توسط خودشان است. گروهی که اغلب در معرض آسیب هایی چون ضعف دسترسی به فرصت های شغلی، بی سوادی یا کم سوادی، نداشتن درآمد مستمر و سایر مشکلات روحی و روانی قرار دارند که در صورت تشدید آن ها، خسارات قابل تأملی بر پیکره اجتماع وارد خواهد شد.
زنان سرپرست خانوار بخش مهمی از شهروندان کشور را تشکیل می دهند. در راستای توانمندسازی شهروندان برای نیل به جامعه مطلوب توجه به این قشر نیز حائز اهمیت است. توانمندسازی زنان در توسعه پایدار نقش اساسی دارد، ارزش های اصلی توسعه پایدار را باید در ارتقای کیفیت زندگی یعنی توانمندسازی زنان و مردان در تأمین نیازهای اساسی، تلاش در جهت رفع اختلافات طبقاتی در جامعه، رشد آگاهی عمومی، اعتماد به نفس و اعتقاد عامه مردم به اهداف توسعه و حفظ امنیت و آزادگی جستجو کرد. از این رو رویکرد جنسیتی در حوزه برنامه ریزی برای توسعه پایدار مطرح می شود و افزایش فرصت های عمومی برای نقش آفرینی و مشارکت اجتماعی زنان در برنامه های توسعه پایدار ضروری شمرده می شود. محرومیت زنان جامعه از دسترسی به فرصت های برابر، ناامنی اقتصادی زنان و فقر می تواند توسعه یافتگی را تحت تأثیر قرار دهد. در كشور ما به توانمندسازی شهروندان توجه درخور و مناسب صورت نگرفته است، از این رو درصد قابل توجهی از شهروندان بینش و بصیرت عمیق، دانش و معرفت موردنیاز و توانایی و مهارت لازم برای مشاركت در امور جامعه و نیز تأثیرگذاری در توسعه را دارا نمی باشند. توانمندسازی شهروندان زن یعنی این كه آن ها باید به سطحی از توسعه فردی دست یابند كه به آن ها امكان انتخاب بر اساس خواسته های خود را بدهد. توانمندسازی زنان تلاشی است برای ارتقاء سطح اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زنان. همچنین توانمندسازی به اهمیت افزایش قدرت زنان واقف بوده و سعی می کند قدرت را کمتر به صورت برتری فردی بر فرد دیگر (با توجه به اینکه افزایش قدرت زن موجب کاهش قدرت مرد خواهد شد) وبیشتر از لحاظ توان زنان در جهت افزایش اتکاء به خود و قدرت درونی شناسایی کند. این امر به صورت حق انتخاب در زندگی و تأثیرگذاری بر انتخاب جهت تغییراتی از طریق به دست گرفتن کنترل منابع مادی و غیر مادی اساسی خواهد شد. رویکردهای جدیدی برای بهبود کارکردهای اساسی و مؤلفه های قابلیتی زنان ایجادشده است. مفهوم اساسی و مشترک در این رویکردها و راهکارها، مفهوم توانمندسازی زنان است به گونه ای که برنامه توسعه سازمان ملل «ارتقا برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان در سطحی گسترده، یکی از اهداف کلیدی اعلامیه هزاره سوم» را اعلام کرده است. تأکید بر توانمندسازی زنان، نه تنها به دلایل انسان دوستانه و عدالت جنسیتی بلکه به دلیل اهداف توسعه ای و نقشی که در ارتقاء بهره وری و رشد اقتصادی جوامع دارد صورت گرفته و زنان به عنوان عاملان توسعه قلمداد شده اند.
بنابراین توانمندسازی زنان از جمله مؤلفه های مهم در توسعه پایدار است. زنان قربانیان اصلی در مواردی چون فقر، خشونت، عدم برخورداری از تغذیه و بهداشت مناسب هستند، از این رو توجه به بهبود موقعیت زنان نفع همگانی را در بر دارد. مطالعات در حوزه توانمندسازی زنان بطور گسترده انجام می شود. در این مورد مجامع بین المللی در مورد این موضوع دست به تحقیقات گسترده ای زده اند که می توان به مطالعات انجام شده توسط سازمان ملل و بانک جهانی اشاره کرد. از طرف دیگر بیشتر کشورها نیز دریافته اند که بدون توانمندی زنان توسعه پایدار محقق نخواهد شد. پرورش فرزندان، اداره امور منزل، حفظ محیط زیست، بهره وری صحیح از منابع، صرفه جویی در انرژی مباحثی هستند که زنان بطور مستقیم با آنان مرتبط هستند، پس توانمند بودن و توانمند ساختن زنان به جامعه در رسیدن به اهداف توسعه کمک خواهد کرد و از طرف دیگر به ترقی و تعالی نیمه از جامعه نیز منجر می شود.
از آنجائی که توانمندی زنان یک پدیده اجتماعی است و پدیده های اجتماعی تک علتی نیستند، توانمند شدن زنان به عوامل درونی و بیرونی متعددی بستگی دارد. از طرفی عواملی درونی چون وضعیت جسمانی، روانی، وضعیت اقتصادی خانواده بر توانمندی فرد نقش تعیین کنندهای دارد. از طرف دیگر ساختارهای موجود اجتماعی در این مورد می تواند نقش تعیین کنندهای داشته باشد.
برای توانمندسازی زنان باید پنج مرحله را طی کرد که عبارتند از : رفاه، دسترسی، آگاهی، مشارکت و کنترل. در مرحله رفاه، رفاه مادی زنان(مانند تغذیه و درآمد) بررسی می شود. در این مرحله از توانمندسازی، رفع تبعیض بین زنان و مردان مد نظر قرار می گیرد. در مرحله دسترسی، زنان باید به عوامل تولید(مانند زمین، کار، سر مایه)، کارهای مولد درآمد، خدمات، آموزش های مهارت زا ؛که استخدام و تولید را ممکن می سازد و محصول و دسترنج خود دسترسی داشته باشند. در مرحله آگاهی، زنان باید تشخیص دهند که مشکلات آن ها ناشی از کمبودهای شخصی شان نیست بلکه نشأت گرفته از نقش های جنسیتی مربوط به فرهنگ است و به همین دلیل قابل تغییر است. آگاهی در این مفهوم به معنی باور داشتن برابری است. در مرحله مشارکت، زنان در تمام برنامه های مربوط به خود شرکت می کنند و مشارکت آن ها باید با شمار آن ها در جامعه متناسب باشد. برابری در کنترل به معنی توازن قدرت بین زنان و مردان است.
با توجه به آنچه که در بالا مطرح شد، از آنجا که زنان بخش قابل ملاحظه ای از نیروی کار جامعه را تأمین می کنند، اشتغال آنان در جهت رشد تولید، افزایش سرمایه و قدرت رقابت صادرات به توسعه اقتصادی کمک می کند. اشتغال از دیدگاه کلان اقتصادی از جنبه های مختلفی همچون درآمدزایی، تولید وکارآفرینی، توسعه دانش و فناوری و غیره اهمیت دارد و از دیدگاه اجتماعی نیز به انسان منزلت، جایگاه و موقعیت اجتماعی و حس اعتماد به نفس می بخشد. میزان اشتغال نیز مانند هر متغیر اقتصادی و اجتماعی دیگر به طور مستقیم یا غیرمستقیم از عوامل مختلفی تأثیر می پذیرد که از آن جمله می توان به میزان تولید، کاربرد فنون و فناوری های نوین، سرمایه گذاری، سطح دستمزدها، سطح قیمت ها، سیاست های دولت و تجارت خارجی اشاره کرد. توانمندی و شایستگی از مهمترین عوامل کسب فرصت های شغلی و مشارکت مؤثر در توسعه اقتصادی و اجتماعی و همچنین کار شایسته است. علاوه بر این جامعه ای که خواهان توسعه همه جانبه است باید امکان رشد و شکوفایی استعدادها را برای همه اعضای خود از جمله زنان فراهم سازد. از نظر مقایسه بین کشور های صنعتی و در حال توسعه ، سهم زنان در امر توسعه و در مقایسه با مردان به حدود 8 درصد می رسد . زنان از نظر اشتغال در مقام مقایسه با مردان، در یک حالت نا متعادل هستند و در بسیاری از این کشورهای در حال توسعه، زنان از نظر مشارکت درفعالیت های سیاسی، کار های تولیدی و کسب تحصیل چه به واسطه قوانین سنتی تبعیض آمیزو چه بر اثر ممنوعیت های آموزشی، تقریباً در حاشیه قرار گرفته اند. این مسائل مجموعاٌ ما را به سوی این تفکرسوق می دهد که برای پویا کردن جامعه و استفاده کردن از منابع انسانی در دسترس برای رسیدن به توسعه نیاز است که زنان به صورت پررنگتر و مؤثرتر وارد عرصه فعالیت های اجتماهی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شوند.
پس می توان گفت؛ امروزه یکی از شاخص های توسعه یافتگی وجود زنان در بازار کار است و مخصوصاً حضور زنان در پست های مدیریتی از نشانه های یک جامعه توسعه یافته است. البته در کشورها توسعه یافته نیز زنان بعد از سال ها مبارزه وپس از احساس نیاز به استفاده از نیروی کار آن ها وارد بازار کار شدند. ولی ایران به عنوان کشوری قلمداد می گردد که در مسیر توسعه است یعنی از سویی به وجهی از توسعه نیافتگی هم چنان در گیر است. با وجود عزم جهانی مبنی بر توسعه پایدار و همه جانبه و کاهش ابعاد جهانی فقر، نرخ بی سوادی و فقر در زنان هنوز در بسیاری از کشورهای جهان نسبت به مردان بالاتر است. همچنین در مقایسه با مردان، زنان دسترسی کمتری به مراقبت های پزشکی و امکانات آموزشی دارند، حق مالکیت خصوصی آن ها به مراتب بیشتر زیر پا گذاشته می شود، به مراتب بیشتر احتمال دارد که قربانیان خشونت خانگی شوند و نهایتاً در اکثریت کشورهای دنیا، فرصت های شغلی به صورت عادلانه و بر اساس میزان شایستگی، میان مردان و زنان تقسیم نمی شود و به صورت معمول هم امکان حضور در سطوح بالای قدرت سیاسی- اجتماعی برای زنان محدود است. در نظر گرفتن این واقعیت که مقابله با نابرابری های جنسیتی و شایسته سالاری، یکی از مهم ترین پیش شرط های رسیدن به توسعه همه جانبه و پایدار و همچنین مبارزه با فقر است، تمام ماجرا نیست؛ بلکه این موضوع یعنی رفع جنبه های مختلف تبعیض های جنسیتی، یکی از اهداف اصلی عدالت اجتماعی بوده و به خودی خود نیز اهمیت بسیار دارد. بر این اساس به نظر می رسد، واکاوی مفهوم «توانمند سازی زنان» (Women Empowering) و تلاش برای طراحی الگوی مناسبی به منظور اجرایی ساختن آن، امری مهم، هم در حوزه توسعه اقتصادی و هم در حوزه عدالت اجتماعی محسوب می شود که در این سلسله یادداشت ها، قصد داریم تا حدودی به این مهم نزدیک شویم. ایران از سال 1286 هجری شمسی که به دنبال دستیابی به مدرنیته و یکی از لوازم آن یعنی مشروطه بوده است نزدیک به صدو اندی سال است که هم چنان درگیر است بنابراین باید در عین حال پرسید چرا ایران هم چنان در مسیر توسعه است و توسعه یافته قلمداد نمی گردد ؟ یکی از موضوعات اساسی در بررسی بحث توسعه در ایران و بیان ناکامی آن، پاسخ به این سوال اساسی است که چرا ایران توسعه مند نشده است تا بدانیم که از کجا آغاز کنیم؟ آیا توسعه پدیده جامع و یکپارچه است یا دارای مراتب و شقوقی است و اگر توسعه دارای جنبه های مختلفی است کدام جنبه از سایر جنبه ها باید در اولویت بررسی و توجه قرار گیرد، در پاسخ به مسئله فوق بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد ولی بطور کلی می توان نظریات آنان را به سه بخش عمده تقسیم کرد:
الف) برخی از دانشمندان علت عقب ماندن ایران از قافله توسعه را، توسعه نیافتگی سیاسی ساختار دولت و نهاد های بر آمده از آن معرفی می کنند. لذا ، معتقد به تقدم توسعه سیاسی بر سایر شقوق توسعه می باشند و راه حل آن را فاصله گرفتن از حکومت های استبدادی و در مقابل جایگزیی کردن حکومت مردم سالار به جای آن می دانند.
ب) گروه دوم بر خلاف نظریه «تقدم توسعه سیاسی بر سایر شقوق توسعه» معتقدند بدون رشد و توسعه پایدار در حوزه فرهنگ و مناسبات اجتماعی، اقتصادی و وجود نهاد دولتی قدرتمند امکان توسعه سیاسی مقدور نمی باشد طرفداران این نظریه وجود دولت ملی قدرتمند را از لوازمات توسعه معرفی می کنند و امنیت را سنگ آغازین هر پیشرفتی قلمداد می کنند.
ج)گروه سوم معتقدند در عالم واقع پدیده توسعه، قابل انقسام به اجزاء مختلف نیست و از ماهیتی یک پارچه برخوردار است بنابر این، رشد و توسعه همه جانبه امری اجتناب ناپذیر است و هر گونه بخشی نگری را مردود و باعث عقیم ماندن رشد و توسعه کشور معرفی می نمایند.
آن چه که هویدا است نقش زنان در جا معه ایران در سردرگمی کامل است از سویی عده ای برآنند که زنان نقشی بی بدیل در عرصه سیاستگداری های کلان کشور دارد اما از سویی دیگر زنان هم چنان از حقوق اساسی خود در این جامعه برخوردار نیستند.

طرح مسأله

توانمندسازی زنان و نقش تعیین کننده آن در توسعه پایدار از جمله موضوعاتی است که در حال حاضر از نظر تئوری و کاربرد به آن توجه می شود. توانمندسازی زنان از جمله مؤلفه های مهم در توسعه پایدار است. پس توانمند بودن و توانمند ساختن زنان به جامعه در رسیدن به اهداف توسعه کمک خواهد کرد و از طرف دیگربه ترقی وتعالی نیمه از جامعه نیز منجر می شود.
مدت هاست که در کشورهای صنعتی، زنان نقش رسمی خود را در فعالیت ها و مشارکت اجتماعی و اقتصادی آغاز کرده اند. اما در کشور ایران، تغییرات آهسته می باشد و تا زمانی که زنان از دسترسی به مشارکت در فرصت های کاری و اقتصادی منع می شوند، توسعه آهنگ کندی خواهد داشت. لذا باید راه حل هایی برای تسریع این تغییرات سازمانی و ساختاری اندیشیده شود. با توجه به واقعیت موجود در جوامع کنونی موانع عمده ای که باعث پایین آمدن میزان مشارکت زنان می شوندعبارتند از موانع آموزشی، موانع فرهنگی و اجتماعی، موانع ساختاری، موانع اداری و سیاسی و موانع ناشی از نقش همسری- مادری.

پیشینه تحقیق

در تحقیقی که توسط محمود کتابی و همکاران (1382) بر روی عوامل مؤثر بر توانمندسازی زنان صورت گرفت، نشان داده شده است که افزایش سطح تحصیلات، بهبود وضع سلامت، برخورداری از حق مالکیت قانونی، رفع تبعیض از بازارکار و حذف باورهای سنتی در افزایش توانمندی زنان نقش مؤثر دارد. از میان این متغیرها، افزایش سطح تحصیلات بیشترین تأثیر مستقیم و سایر متغیرها تأثیر غیر مستقیم در توانمند سازی دارند. زنان دارای تحصیلات بالا از نظر بنیه مالی وحق مالکیت در سطح بالاتری قرار دارند.
آبراهام (2011) در پژوهش خود با عنوان اندازه گیری توانمندسازی اجتماعی كشاورزان در هند به این نتیجه دست یافت كه اجزای اصلی اندازه گیری توانمندی اجتماعی كشاورزان، قدرت تصمیم گیری و سابقه شغلی است و اعضای مسن تر گروه های خودیار كشاورزان، بیش تر توانمند هستند.
اسپریتزر (1995) پژوهشی با عنوان توانمندسازی روانشناختی در محیط كاركاركنان سطح متوسط سازمان صنعتی آمریكا: ابعاد، اندازه گیری و اعتبار انجام داده است. او عوامل اصلی مؤثر بر توانمندسازی را شامل عوامل فردی مانند تحصیلات، سابقه كار، جنسیت، نژاد، عزت نفس، عوامل گروهی شامل اثربخشی گروهی، اهمیت گروه، اعتماد درون گروهی و عوامل سازمانی و اجتماعی شامل ابهام در نقش، دسترسی به منابع، حیطه كنترل، دسترسی به اطلاعات، حمایت اجتماعی و سیاسی، جو مشاركتی واحد كار می داند.
چرمچیان لنگرودی (2013) در پژوهشی با عنوان بررسی عوامل مؤثر بر توانمندسازی كشاورزان در استان مازندران ایران به این نتیجه رسید كه 22 درصد واریانس توانمندسازی كشاورزان استان مازندران به وسیله چهار عامل منابع وام گیری، راهكارها (عوامل مثبت)، روش های آموزشی و موانع تبیین شد. بیش ترین وام توسط كشاورزان استان مازندران از بانك گرفته شد. دادن وام و اعتبارات به كشاورزان در رتبه اول راهكارها (عوامل مثبت) برای توانمندسازی كشاورزان استان مازندران بود. سطح سواد پایین مهمترین مانع در توانمندسازی كشاورزان استان مازندران بود. هم چنین، مناسبترین روش از دیدگاه كشاورزان، شركت در مدرسه در مزرعه كشاورز تشخیص داده شد.
گاتیرز(1987) چهار زیر فرایند را شناسایی کرد که در انجام توانمندسازی نقش به سزایی دارد، شامل: رشد خود کارآمدی، کاهش خود سرزنشی، قبول مسئولیت شخصی برای تغییر و تشکیل گروه و خودآگاهی نقادانه.
تیاگو و همکاران(2008) تأکید می کنند که سرمایه گذاری دولت در زمینه ایجاد اشتغال زنان می تواند در مشارکت زنان در بازار کار تأثیر گذار باشد.
كلانتری وهمكاران (2010) درپژوهش خود با عنوان بررسی عوامل تسهیل كننده و بازدارنده توانمندسازی اقتصادی زنان روستایی به این نتیجه دست یافتند كه مولفه های تأثیرگذار بر تسهیل توانمندسازی اقتصادی زنان سه عامل مشاركت اقتصادی، انسجام خانوادگی و آگاهی اجتماعی است و مهمترین موانع تأثیرگذار بر توانمندسازی اقتصادی چهار مؤلفه (فردی- روانشناختی، مشاركت اقتصادی، زیرساختاری و اجتماعی- نهادی) است.
ازکیا(1377) بر این باور است که برای توسعه و به ویژه توسعه انسانی، توانمندسازی زنان روستایی در خور توجه ویژه است.
کولایی و طاهری(2010) در پژوهشی با عنوان توانمندسازی زنان بر توسعه روستایی در ایران، نششان دادند که هرچه زنان توانمندتر می شوند، بر میزان مولد بودن، مشارکت سیاسی آن ها و همچنین نقش اجتماعی آن­ها افزوده می شود. این خود مستلزم بالا بردن سطح آموزش و تحصیلات زنان است که نیاز به مدیریتی با جهت گیری مثبت در مورد آموزش آنان در این زمینه آشکار است.
شادی طلب(2003) در پژوهش خود با عنوان مشارکت اجتماعی زنان دریافت که پارامترهای گوناگونی مانند ترویج فکرهای نو و آموزش مهارت­های اقتصادی در توانمندسازی زنان دخیل هستند.
قلیپور و رحیمیان(2009) در پژوهش خود با عنوان رابطه عوامل اقتصادی، فرهنگی و آموزشی با توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، به این نتایج رسیدند كه آموزش و طرح های خود اشتغالی موجب بروز احساس توانمندی در زنان سرپرست خانوار می شود. هم چنین، عوامل اقتصادی، فرهنگی و آموزشی با توانمندسازی زنان سرپرست خانوار رابطه معناداری دارند.
شاهنده و همكاران (2005) در پژوهشی با عنوان تشكیل گروه های، خودیارزنان سرپرست خانوار منطقه 17 شهرداری تهران، به این نتیجه دست یافتند كه مشاركت دادن زنان سرپرست خانوار در تحلیل مسأله و یافتن راه حل مداخله ای برای رویارویی با این معضل اجتماعی، منجر به توانمند شدن این زنان می گردد.
رئیسی مبارکه(1376) نیز موانع مشارکت زنان را مواردی مانند الگوی سنتی و موانع ساختاری و نگرشی، نقش منفی رسانه های گروهی و کلیشه سازی از زنان و مردان، دسترسی محدود زنان به آموزش و تمرین مدیریت، و نبود آمار و اطلاعات لازم در حیطه زنان گزارش می کند.
نواب اکبر وهمکاران(1379) در تحقیق خود پیرامون اشتغال در زمینه تولید صنایع دستی زنان مرندافزر، علت اصلی مشارکت زنان عشایر در تولید صنایع دستی را نیاز اقتصادی آن ها عنوان کرده و نشان داده اند که تولید صنایع دستی بر اقتصاد خانواده و منطقه تأثیر زیادی داشته است.
امیری اردکانی(1385) نیز اذعان داشته است که با ارتقای سطح آموزشی زنان روستایی، مشارکت بیشتر در تصمیم گیری ها و توانمندی آن ها محقق می شود.
همچنین، صفری شالی(1387)، در تحقیق خود در زمینه میزان مشارکت زنان روستایی استان زنجان، مواردی چون آموزش مهارت زا، کسب اعتماد به نفس، ایجاد علاقه و اشتیاق، و نیز وجود حمایت های لازم از سوی سازمان های حمایتی را از عوامل تسهیل کننده تواناسازی زنان روستایی برشمرده است.